معنی سازنده در فرهنگ لغات ها (دهخدا ...
سازنده. [زَ دَ / دِ] (نف) صانع. عامل. درست کننده. بعمل آورنده. ترکیب کننده: اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان را. چرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد. ناصرخسرو. بانی. بنّا. برآرنده. عمارت کننده. بناکننده. پی افکننده: حاکم روز قضای تو شده مست مگر. نه حکیم است که سازنده ٔ گردنده سماست. ناصرخسرو. اختراع کننده. ابداع کننده. ایجادکننده.